درساندرسان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

درسان از رویا تا واقعیت

هفت سینهای شهر کرمان

بازم امسال کلی هفت سین تو شهر انداختن و بزرگ ترین هفت سینم امسال کنار گنبد جبلیه انداختن اینم عکساش اول هفت باغ علوی رستوران باغ فلامینگو پارک شورا پارک ریاضیات دختر که باشی نفس بابایی لوس بابایی عزیز دردونه ی بابایی حتی اگه بهت نگه دستت رو میزاره روی چشماشو میگه: این تویی که به چشمان من سوی دیدن میدی خلاصه دختر یک کلام نفس باباست... ابتدای بلوار پرستار ...
11 فروردين 1394

لحظه تحویل سال

رنگ سفید دلم برایم عزیزترین بودی و هستی تو همونی هستی که تموم سلولهای بدنم زندگی رو از نفس تو می گیرن تو همون هستی که می گن می تپه تو همون نقش نقش گلهای ابریشمی دستباف تبریزی تو همون افسانه ای هستی که جات فقط تو قصه هاست به تو می بالم به غرورت... به حرمت صداقت پاک کلامت به اون همه عاطفه ات خدیا کجای دنیا کاری کردم که این نعمت نصیبم شد بگو خدا؟ بگو تا 100 برابر اون کا رو بکنم برای بیمه کردن معجزه ی دلم. و برای تشکر لمس ثانیه به ثانیه بودن دخترم .... بگو چطوری ازت ممنون باشم خدایا امسال را برای تمام عزیزانم بهترین سال گردان عکس با مامان...
11 فروردين 1394

رسم همه چیز نو

عمو مجید اینا یه رسم دارن اونم اینه که لحظه تحویل سال باید هر چی که می پوشی نو باشه ما هم این رسم رو برات اجرا می کنیم ببین تا این حد.... نزدیک تحویل سال با اینکه نیمه شب بود شما بیدار موندین و سال نو را با هم شروع کردیم سال خوبی داشته باشی ...
11 فروردين 1394

جمعه آخر سال

روز پنجشنبه آخر سال می خواستیم بریم سر خاک رفتگان اینقد شلوغ بود که نشد به جاش جمعه رفتیم هوا عالی بود یه نم بارون زده بود خدا همتون رو رحمت کنه درسان جان هر جا رفتیم برای همه سوره قریش رو خوندی ممنون بهترینم ...
11 فروردين 1394

تولد در مهد

و اما بالاخره روز تولد دخترم صبح که رفتیم مهد برای تزیین فقط یکی از دوستات اومده بود ولی ساعت تولد تو که شد باورت نمی شه تو این سرما و یخ بندان تقریبا تموم دوستات اومدن نه من باورم می شد نه هیچ کس دیگه همه به خاطر دخترم اومده بودن مهد .همه تون رو خیلی دوست دارم بهترین دوستای دنیا .تم تولد امسالت بره ناقلا بود چون سال 94 سال گوسفند بود .تموم تزییناتم مامان خودش برات درست کرده بود نفسم تموم زندگیم تو هستی.بقیه توضیحات رودر بین عکسا می دم ...   آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد... نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز... و به اندازه هر روز تو عاشق باشی ،عاشق آنکه تو را می خواهد... ...
11 فروردين 1394

برف اسفند کرمان

دخترکم چند وقت بود حسابی تدارکات تولد رو چیده بودیم و همه چیز رو آماده کرده بودیم و قرار بود به خاطر اینکه دوستات در تولدت حضور داشته باشن روز بیست و یکم اسفند ماه برات تو مهد تولد بگیریم از اونجایی که مامان خیلی حساسه و همه چیز رو از یک ماه پیش آماده کرده بود شما هم انتظار تولدت رو خیلی کشیدی .اوایل هفته قرار شد مامان جون و بابا جون برن مشهد زیارت امام رضا اول خیلی ناراحت شدی که مامان جون برای تولدت نیست ولی وقتی باهات حرف زدم و تصمیم گرفتیم یه تولدم تو خونه برات بگیریم راضی شدی ولی ...ولی .... دقیقا روز چهرشنبه بیستم اسفند ماه وقتی از خواب پا شدیم دیدیم نیم مت برف کرمان باریده اصلا باورت نمی شه مامان دچه حالی داشت همون روزم مامان جون و با...
11 فروردين 1394

درسان و آیرانا

خونه خاله نازیلا دعوت بودیم که هم خاله مهد شماست هم دوست دانشگاهی مامان .دوستت آیرانا هم بود که مامانش با ما هم کلاسی دانشگاه بوده خیلی بهت خوش گذشت ممنون خاله نازیلا که منو دعوت کردی ...
11 فروردين 1394