درسان شنا گر
مامان که می رفت کلاس شنا وقتی بر می گشت شما کلی با و سایلش بازی می کردی تا اینکه یه روز با هماهنگی مسئول سانس و استاد شنام تو رو بردم استخر باورم نمی شد اولش خیلی ترسیدی پاتم تو آب نمی زاشتی ولی با کمک خاله الهه و مامان وارد آب شدی و دیگه بیرون نمی آمدی بالاخره از اون به بعد هر هفته ما باید تو رو ببریم استخر و کلی هم چیز خاله الهه یادت داره نفس گیری ، دست دوچرخه ،پای دوچرخه و... قراره از پایان فروردین کلاس شنای جدیت رو شروع کنی عاشقتم شناگر
(شبا که می خوای بخوابی همش می گیی دوست دارم خواب استخر رو ببینم)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی