سفر به کلوت های شهداد

وای وای نمی دونی چقدر خوش گذشت و چه کار جالبی بود از طرف مهد بسیار خوب مادر

خاله فروز خیلی دوست داریم که اینهمه انرژی داری و ما رو هم سر شار از انرژی می کنی

عاشقتیمممممممممممم

خاله نجمه ماه من دوست دارم که دیروز ما رو تو این سفر خوب همراهی کردی

خاله های خوب مهد مادر ممنون که با اینهمه تلاش روز بیادماندنی رو برامون رقم زدین

دیروز یعنی 92/12/9  ساعت 8 صبح همه جمع شدیم تا با فرزندانمان در کنار خاله های مهد و دوستانشان روزی بیاد ماندنی را برایشان ثبت کنیم و ساعت 8.45 بود که از کرمان خارج شدیم و حدود 11.5 کلوت های شهداد بودیم (به قول خودت  کلوت های شهراد) اونجا اینقدر بازی کردین و بهتون خوش گذشت که خدا می دونه و خوشبختانه فقط به شما خوش نگذشت ما بزرگتر ها هم حسابی بازی کردیم وسطی، جمله سازی طولانی، درست کردن بادبادک پیوند (نظر مامان رادمهر بود ) یه بادبادک که حلقه های آن توسط جملاتی در مورد مادر و نام کودک ساخته شده بود و نام بادبادک را پیوند گذاشتیم و این به معنای مهد مادر بود که همه مارو به هم پیوند داده بود و یادگاری گذاشتیم داخل مهد . بعد از کلی شن بازی راهی شهداد شدیم جهت زیارت و نماز به امامزاده زید رفتیم و بهد هم جهت صرف نهار به خانه معلم شهداد رفتیم که اونجا بعد از نهار کلی با خاله ها بازی کردین و بع راهی شدیم برای دیدن شهر آدم کوچولوها و بعد هم برگشتیم کرمان ساعت 7 شب رسیدیم کلی خوش گذشت

بازم بگم خاله فروز دوست داریم

اینم عکساش

درسان و رادمهر

درسان ،رادمهر،هلیا

درسان و رادمهر در حال ژست گرفتن

درسان ،راد مهر ،هلیا و آوینا بازم دارن ژست می گیرن

اینم یه ژست پسرونه !!!!!!!!!!!

رسیدیم و رسیدیم ......

اینم بادبادک پیوند

شهر آدم کوچولوها

اینم جمعی از مربیان دلسوز  و مهربون مهد مادر(البته دوست داشتنی)